نقرۀ غیر مسکوک: دیوانه شدی که می ندانی از نقره و سیم خام زیبق. ناصرخسرو. تدبیر فلک داشتن شاه شمس ملک چون زر پخته از دل چون سیم خام توست. سوزنی. رجوع به سیم شود
نقرۀ غیر مسکوک: دیوانه شدی که می ندانی از نقره و سیم خام زیبق. ناصرخسرو. تدبیر فلک داشتن شاه شمس ملک چون زر پخته از دل چون سیم خام توست. سوزنی. رجوع به سیم شود
ناپخته. نیم پخته. نیم پز. که نه خام است و نه هنوز پخته است: ترک جوشی کرده ام من نیم خام از حکیم غزنوی بشنو تمام. مولوی. تا ندرد پردۀ غفلت تمام تا نماند دیگ حکمت نیم خام. مولوی. بخوان هرچه خوانی ولیکن تمام که ناپخته نیکوتر از نیم خام. امیرخسرو. ، نارس. نیم رس. میوه ای که هنوز کاملاً نرسیده باشد: محرور را از سیب مضرت نباشد خاصه اگر نیم خام بخورد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آنچه نیم خام باشد (خربزه غلیظ باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، عمل نیامده: شه آن چرم ناپختۀ نیم خام بدرّد بخاید به حرصی تمام. نظامی
ناپخته. نیم پخته. نیم پز. که نه خام است و نه هنوز پخته است: ترک جوشی کرده ام من نیم خام از حکیم غزنوی بشنو تمام. مولوی. تا ندرد پردۀ غفلت تمام تا نماند دیگ حکمت نیم خام. مولوی. بخوان هرچه خوانی ولیکن تمام که ناپخته نیکوتر از نیم خام. امیرخسرو. ، نارس. نیم رس. میوه ای که هنوز کاملاً نرسیده باشد: محرور را از سیب مضرت نباشد خاصه اگر نیم خام بخورد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آنچه نیم خام باشد (خربزه غلیظ باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، عمل نیامده: شه آن چرم ناپختۀ نیم خام بدرّد بخاید به حرصی تمام. نظامی
سیم اندام، (آنندراج)، آنکه ساق پای او چون سیم سفید است، آنکه ساق و سرین وی سفید و تابان باشد: سیم ساقی شده گراز سمی گاوچشمی شده بگاو دمی، نظامی، کی ببینم من رخ آن سیم ساق هین مکن تکلیف مالیس یطاق، مولوی، از سرو و مه چه گوئی ای مجمع نکویی تو ماه مشکبویی تو سرو سیم ساقی، سعدی، ساقیان سیم ساق و شاهدان شوخ چشم عاشقان خوش نفس جان پروران خوش نشین، (ترجمه محاسن اصفهان ص 32)، ساقی سیم ساق من گر همه درد میدهد کیست که تن چو جام می جمله دهن نمیکند، حافظ
سیم اندام، (آنندراج)، آنکه ساق پای او چون سیم سفید است، آنکه ساق و سرین وی سفید و تابان باشد: سیم ساقی شده گراز سمی گاوچشمی شده بگاو دمی، نظامی، کی ببینم من رخ آن سیم ساق هین مکن تکلیف مالیس یطاق، مولوی، از سرو و مه چه گوئی ای مجمع نکویی تو ماه مشکبویی تو سرو سیم ساقی، سعدی، ساقیان سیم ساق و شاهدان شوخ چشم عاشقان خوش نفس جان پروران خوش نشین، (ترجمه محاسن اصفهان ص 32)، ساقی سیم ساق من گر همه دُرْد میدهد کیست که تن چو جام می جمله دهن نمیکند، حافظ