جدول جو
جدول جو

معنی سیم خام - جستجوی لغت در جدول جو

سیم خام
(مِ)
نقرۀ غیر مسکوک:
دیوانه شدی که می ندانی
از نقره و سیم خام زیبق.
ناصرخسرو.
تدبیر فلک داشتن شاه شمس ملک
چون زر پخته از دل چون سیم خام توست.
سوزنی.
رجوع به سیم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سی سام
تصویر سی سام
(دخترانه)
نام دختر مگابات
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سی ام
تصویر سی ام
آنکه یا آنچه در مرتبۀ سی واقع شده، سی امین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیه فام
تصویر سیه فام
سیاه رنگ، سیاه گون، آنچه به رنگ سیاه باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیم ساق
تصویر سیم ساق
کسی که دارای ساق های سفید و بلورین باشد، سیمین ساق
فرهنگ فارسی عمید
ناپخته. نیم پخته. نیم پز. که نه خام است و نه هنوز پخته است:
ترک جوشی کرده ام من نیم خام
از حکیم غزنوی بشنو تمام.
مولوی.
تا ندرد پردۀ غفلت تمام
تا نماند دیگ حکمت نیم خام.
مولوی.
بخوان هرچه خوانی ولیکن تمام
که ناپخته نیکوتر از نیم خام.
امیرخسرو.
، نارس. نیم رس. میوه ای که هنوز کاملاً نرسیده باشد: محرور را از سیب مضرت نباشد خاصه اگر نیم خام بخورد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آنچه نیم خام باشد (خربزه غلیظ باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، عمل نیامده:
شه آن چرم ناپختۀ نیم خام
بدرّد بخاید به حرصی تمام.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خُ)
گلدان. گلدان سفالین. اصیص، تغار. (یادداشت مؤلف) : الاصیص، نیم خم که در او شاهسپرم کارند. (السامی) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سِ یُ)
کنایه از آلت مردی. شرم مرد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
نیم خام. رجوع به نیم خام شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نام فرشتۀ رب النوع ابر و گران دود و نژم و ضیا است. (آنندراج) (انجمن آرا). نام فرشتۀ موکل بر ابر و بخار. (ناظم الاطباء). رجوع به فرهنگ دساتیر شود
لغت نامه دهخدا
سیم اندام، (آنندراج)، آنکه ساق پای او چون سیم سفید است، آنکه ساق و سرین وی سفید و تابان باشد:
سیم ساقی شده گراز سمی
گاوچشمی شده بگاو دمی،
نظامی،
کی ببینم من رخ آن سیم ساق
هین مکن تکلیف مالیس یطاق،
مولوی،
از سرو و مه چه گوئی ای مجمع نکویی
تو ماه مشکبویی تو سرو سیم ساقی،
سعدی،
ساقیان سیم ساق و شاهدان شوخ چشم
عاشقان خوش نفس جان پروران خوش نشین،
(ترجمه محاسن اصفهان ص 32)،
ساقی سیم ساق من گر همه درد میدهد
کیست که تن چو جام می جمله دهن نمیکند،
حافظ
لغت نامه دهخدا
(مِ)
سیم بهبهانی. (آنندراج). رجوع به سیم شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
سیم حلال. (آنندراج). سیم خالص. رجوع به سیم شود
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
سیاه فام. سیه رنگ:
شنیدم که لقمان سیه فام بود
نه تن پرور و نازک اندام بود.
سعدی.
رجوع به سیاه فام و سیاه شود
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
بدبخت و نامراد. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ مِ)
کنایه از رودۀ خام که چلۀ کمان از آن سازند. (آنندراج). روده ای که از آن زه کمان سازند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
در مرحلۀ سی. سی امین. (فرهنگ فارسی معین) : و چندان توقف نمود (عبداﷲ عامر) که جور را بستد در سال سی ام از هجرت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 116)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فیلم خام
تصویر فیلم خام
نگار گیر خام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سی ام
تصویر سی ام
در مرحله سی سی امین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه فام
تصویر سیه فام
آن چه به رنگ سیاه باشد سیاه رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
خال سیاه
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در روستای بالاچلی کتول
فرهنگ گویش مازندرانی